جزیره بحرین از دوران باستان و پیش از ظهور اسلام تا عصر صفویه تحت حاکمیت ایران بوده است اما در دوره قاجار، بحرین به تصرف انگلیسیها درآمد و خاندان آل خلیفه بر این کشور تسلط پیدا کردند اما حکام آل خلیفه تا عصر ناصرالدین شاه و پیش از جنگ جهانی اول همچنان بر فرمانبرداری از شاهان قاجار تأکید داشتند که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.
اما آنچه موجب تحیر است، علت صرف نظر کردن شاه از بحرین بود. استدلال محمدرضا شاه پهلوی درباره دست کشیدن از حق حاکمیت ایران بر بحرین دقیقاً همان استدلالی بود که به حاجی میرزا آقاسی صدراعظم محمدشاه قاجار درباره دست کشیدن از سرزمینهای دریای خزر منتسب می کنند: "کام شیرین دوست را برای مُشتی آبِ شور، تلخ نمیکنیم!" در حقیقت نگاه آنها به دریای خزر مشتی آب شور بود و نگاه محمدرضا شاه پهلوی به بحرین یک قرن و نیم بعد از میرزا آقاسی، سرزمینی است که نه نفت دارد و نه مروارید پس به درد نمی خورد! در ادامه به چگونگی دست شستن شاه از یک منطقه فوق استراتژیک می پردازیم.
از سال ۱۳۲۰ و اشغال ایران توسط متفقین و نابسامانیهای به وجود آمده، دولتها در موارد گوناگون به حق حاکمیت ایران بر بحرین تاکید داشتند و با ارسال یادداشت به دولت انگلیس بر نقض حاکمیت ایران اعتراض میکردند.
در سال ۱۳۲۶ مجلس شورای ملی به اتفاق آرا طرح گروهی از نمایندگان را تصویب کرد که بر پایه آن از دولت خواسته شده بود که اقدامهای موثری در راستای اعمال حاکمیت در بحرین به عمل آورد.
در دوران ملی شدن صنعت نفت نیز بار دیگر مسئله بحرین مورد توجه مجلس شورای ملی و دولت مصدق قرار گرفت، اما بر اثر کودتای ۲۸ مرداد این مسئله به دست فراموشی سپرده شد. ماههای پایانی سال ۱۳۳۴ مردم بحرین علیه سلطه بریتانیا بر آن سرزمین قیام کردند.
دولت بریتانیا با اعزام نیروهای نظامی بیشتر، دست به اقدامات شدیدی زد و در اثر برخورد نظامیان انگلیسی و مأموران شیخ با مردم، تعدادی کشته و گروه زیادی نیز به ویژه از ایرانیان زندانی شدند.
۱۷ فروردین ۱۳۳۵ همزمان با اعلام وضعیت فوقالعاده در بحرین، علیقلی اردلان وزیر امور خارجه در دولت حسین علا در کنفرانس خبری درباره بحرین توضیحاتی ارائه داد. وی با بیان اینکه جزایر بحرین، چون قسمتی از خاک ایران میباشد، دولت شاهنشاهی در مواقع عادی هم همیشه مراقب و ناظر وضع آنجاست و همه وقت در مواقع لازمه به عملیاتی که در بحرین میشود و به وضعیت غیرعادی آنجا اعتراض نموده، میگوید: حالا هم بر اساس اخبار منتشر شده از طرف آژانسهای مطبوعاتی، وزارت امور خارجه دستورات لازم به ماموران خود صادر کرد که به مقامات مربوطه صریح اعلام دارند که دولت ایران نسبت به هر عملی که از طرف هر دولت اجنبی علیه حقوق ملی ما نسبت به بحرین بشود معترض خواهد بود.
علیقلی اردلان وزیر خارجه ایران در دهه 30 در نشست خبری به اثبات حق حاکمیت ایران بر بحرین می پردازد
اردلان در این نشست، در پاسخ به سوالی درباره مبنای استدلالات ایران نسبت به حقوق حاکمیت خود در بحرین توضیحات مفصلی ارائه می کند. وی می گوید: ما بر جزایر بحرین حقوق قدیم داریم، یعنی از همان وقتی که تمام سواحل شمالی و جنوبی و غربی خلیج مسکن عنصر ایرانی بوده و به همین جهت توسط مورخان یونانی قدیم عنوان خلیج فارس بر آن نهاده شده، جزایر بحرین جزو خاک اصلی ایران و پایگاه تفریح سلاطین ایران قبل از اسلام بوده است... در 81 سالی که پرتغالی ها بر بحرین موقتاً دست انداخته بودند، ارتباط بحرین با ایران قطع نشده بود و مالیات آن به ملوک آل هرمز میرسید. در سال 1802 ایرانیان بحرین علیه پرتغالیها قیام کردند و آنها را از آنجا بیرون کردند و در مدت همان 80 سال نیز پرتغالیها از دست ایرانیان راحت نبودند و کراراً علیه آنها قیام میکردند و این استقلال طلبی در نهاد ایرانی سرشته شده است.
وزیر خارجه ادامه می دهد: اساس استقلال دولت انگلستان بر این است که در سال 1883 میلادی (1162 شمسی) شیخ بحرین علیه ایران انقلاب کرده و جزیره بحرین از ایران منتزع گردیده و مستقل شده و در سال 1242 خورشیدی خود را تحت حمایت دولت انگلیس قرار داده است. انقلاب علیه حکومت مرکزی و استقلال یافتن خود قواعد و اصولی دارد... علمای حقوق متفق القول هستند که اگر قسمتی از مملکتی علیه حکومت مرکزی قیام کرد وقتی آن را مستقل میتوان خواند که تمام آثار اعمال حاکمیت از طرف دولت اصلی محو شود و باز نیاید، در غیر این صورت یک چنین قیامی از لحاظ حقوق بین المللی نتایج وضعی به وجود نمیآورد و آن سرزمین را از نظر حقوقی مستقل نمی توان خواند. مانعی ندارد که در سال 1162 خورشیدی بحرین از حکومت مرکزی سرپیچی کرده باشد ولی این سرپیچی منشا استقلال بحرین و انتزاع آن نشده است. نمونه بعضی از اسناد رسمی را هم اکنون موجود است نقل میکنیم.
علیقلی اردلان در این نشست خبری، با نمونه هایی از اعلام اطاعت حکام بحرین نسبت به پادشاهان ایرانی اشاره کرده است: در سال 1175 خورشیدی، شیخ بحرین رسماً مراتب «وفاداری و اطاعت مطلق» خود را به دولت ایران اعلام کرده است.
در سال 1196 خورشیدی شیخ بحرین به فتحعلیشاه نوشت از آنجا که اهالی بحرین هم نژاد ملت ایران هستند، پادشاه ایران را سلطان خود میدانند. سکه بحرین نیز در تمام این مدت به نام فتحعلیشاه ضرب میشد و مالیات بحرین به خزانه فارس میرسید... در سالهای بعد که نفوذ انگلستان بر خلیج فارس زیاد شده بود، شیخ بحرین خود را مستقل میدانست و نه تابع دولت انگلستان و چنانچه در سال 1860 میلادی (1239 خورشیدی) دو نامه مفصل یکی به ناصرالدین شاه و دیگری به فرمانفرمای فارس حسام السلطنه نوشت و در آن صریحاً اعلام نمود که این اظهر من الشمس است که بحرین همیشه جزو خاک ایران بوده و هست و خانواده آل عتوبی از طرف ایران بر بحرین حکومت نمودند. در این دو نامه شیخ بحرین خود و خانواده خود را بنده و چاکر و فرمانبردار سلطان ایران ناصرالدینشاه اعلام میکند و پرداخت مالیات بحرین را به شیراز تثبیت می نماید...".
اردلان در این نشست همچنین درباره تحت الحمایگی بحرین توسط انگلستان نیز میگوید: اولاً باید مقام حمایت کننده و مقام حمایت شونده هر دو دولت به معنی حقوقی آن باشند زیرا دولتها هستند که از لحاظ حقوق بینالمللی موضوعیت دارند و ثانیاً دولتی که خود را تحت حمایت دولت دیگر قرار می دهد باید مستقل باشد. آنچه به عنوان قرارداد 1243 خورشیدی از طرف انگلستان ارائه میشود و مبنای تحت الحمایگی بحرین می باشد قراردادی است که بین کمپانی هند شرقی و شیخ بحرین امضا شده است. اصول حقوق بینالمللی و آرای محاکم بینالمللی کمپانی های تجارتی را هرچند صاحب قشون و کشتی باشند و اراضی را تحت تصرف خود بیاورند عضو جامعه بین المللی نمی شمارند و قراردادهایی که آنها منعقد می سازند به عنوان قرارداد بین المللی که مورد حمایت اصول حقوق بینالمللی قرار گیرند به حساب نمی آورند، بنابراین موافقتنامه 1861 میلادی مورد پشتیبانی حقوق بین الملل نمی تواند قرار گیرد... نه فقط قبل از 1861 میلادی( 1240 خورشیدی) از طرف شیخ بحرین کراراً اعلام اطاعت و فرمانبرداری نسبت به حکومت مرکزی ایران صورت گرفته و خود را شیخ مستقلی نمی دانست بلکه در سالهای بعد از 1261 میلادی نیز این امر صورت گرفته است. فرمانی که در سال 1871 (1249 شمسی) از طرف ناصرالدین شاه به افتخار شیخ بحرین صادر شده که در آن اظهار رضامندی نسبت به مراتب اطاعت و اجرای دستورات صادره از طرف حکومت مرکزی شده خود موید همین مطلب است.(روزنامه اطلاعات و کیهان هفدهم فروردین 1335)
روز دوشنبه 20 آبان 1336 جلسه هیئت دولت در حضور محمدرضا شاه در کاخ مرمر تشکیل شد. در این جلسه لایحه تقسیمات جدید کشوری که از مدتها پیش وزارت کشور دستاندرکار تهیه و تنظیم آن بود مطرح و فردای آن روز سهشنبه 21 آبان 1336 خبر این تصمیم دولت در روزنامه های کشور منتشر شد که در سازمان جدید تقسیمات کشوری بحرین جزو استانهای کشور محسوب شده است. همچنین مقامات وزارت کشور مامور شدند، موضوع حوزه بندی انتخاباتی و تعیین نمایندگان استان بحرین و تعداد آنها که گویا دو نفر باشند تحت مطالعه است.
تا قبل از تجزیه بحرین در سال 1350 این جزیره استان چهاردهم ایران به حساب می آمد
اگرچه تا اواخر دهه 30 شمسی، رژیم پهلوی بر حق حاکمیت خود بر این جزیره تأکید داشت اما در دهه 40 و با توجه به غلبه درباریان ضعیف و وابسته بر اندک شخصیتهای مستقل پیش از خود، نخستین نشانههای انصراف محمدرضا شاه پهلوی از حقوق تاریخی ملت و دولت ایران در جزیره بحرین آشکار شد.
** استدلال شاه برای قبول تجزیه بحرین؛ " نه نفت دارد و نه مروارید"!
در سال 1342 اولین تمایلات دربار به تجزیه بحرین آشکار میشود. علینقی عالیخانی در کتاب خاطراتش نقل میکند: عباس آرام وزیر خارجه وقت که بسیار مرد خوبی بود از من دعوت کرد که بروم به وزارت امور خارجه چون میخواست با انگلیسیها مذاکراتی درباره بحرین بکند.
او به من گفت با آشنایی که درباره خلیجفارس داری دلم میخواهد تا با من باشی. من البته با آرام در مورد بحرین بارها صحبت کرده بودم و شدیداً معتقد بودم باید ما از ادعای خود صرفنظر بکنیم برای اینکه خیلی مهمتر است که بتوانیم بر همه خلیجفارس ازجمله خود بحرین چیرگی داشته باشیم. با پس گرفتن این ادعا شیوخی که از عربستان سعودی، ناصر آن زمان و غیره وحشت دارند خواهناخواه طرف ما میآیند."(خاطرات علینقی عالیخانی، صفحه 22)
علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد کابینه اسدالله علم، حسنعلی منصور و هویدا بود که قبل از وزارت، ریاست بخش اقتصادی ساواک را برعهده داشت.
مهدی پیراسته که در سالهای 43 الی 46 سفیر کبیر ایران در بغداد بود، در خاطراتش از قول شاه نقل می کند: "بحرین به چه درد من میخورد؟ دیگر نه مروارید دارد و نفت و اگر هم جزو ایران بشود مثل تسلط اسرائیلیها در خاک فلسطین خواهد شد که همیشه ترور و خونریزی ادامه خواهد داشت."
محمدرضاشاه همچنین روز پنجم شهریور 1345 به کلر هولینگورث، خبرنگار روزنامه گاردین گفته بود "با توجه به این که نفت دارد به پایان می رسد و مروارید به پایان رسیده است، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد."
همزمان با این گفته محمدرضاشاه به خبرنگار روزنامه انگلیسی گاردین، عباس آرام وزیر امور خارجه هم این مسئله را به سفیر انگلیس در تهران اعلام کرده بود. ماه اوت 1966، آرام به سفیر انگلستان در تهران گفت: تا آنجا که ایران مربوط میشود بحرین بدون ارزش است و ایران ممکن است ادعای خود را نسبت به بحرین پس بگیرد!
از سوی دیگر در کنار اسدالله علم، عباس آرام، علینقی عالیخانی و دیگر درباریانی که درکی از بحرین نداشتند، عباس مسعودی مدیر روزنامه اطلاعات و سناتور مجلس سنا نیز با سفر به بحرین شروع به انتشار سلسله گزارش هایی درباره این سرزمین کرد. شهریورماه سال 1345 هنوز انصراف محمدرضا شاه نسبت به دعاوی ایران نسبت به بحرین آشکار نشده بود که عباس مسعودی به دستور شاه عازم دیداری از شیخ نشین های خلیج فارس شد. گرچه ظاهر امر یک دیدار مطبوعاتی بود اما او میبایست گفتوگوهایی را در راستای سیاست جدید شاه درباره بحرین با شیوخ خلیج فارس به عمل می آورد.
محمدرضا شاه معتقد بود "با توجه به این که نفت دارد به پایان می رسد و مروارید به پایان رسیده است، بحرین از نظر ما اهمیتی ندارد"
یک سال بعد از اعلام رفتن نیروهای نظامی انگلستان از خلیجفارس، شاه در دهلینو در سال 47 مصاحبه معروفی میکند و اعلام میدارد که "ایران از سوی دیگر پیوسته به این سیاست خود دلبستگی داشته که هرگز برای به دست آوردن اراضی و امتیازات ارضی، علیرغم تمایل مردم آن سامان، به زور متوسل نشود. من میخواهم بگویم که اگر مردم بحرین مایل نباشند به کشور ما ملحق شوند، ما هرگز به زور متوسل نخواهیم شد زیرا این خلاف اصول سیاست دولت ما است که برای گرفتن این سرزمین خود به زور متوسل شود." سخنان شاه درباره عدم توسل به زور در بحرین به گونهای است که گویا صحبت از حمله به یک کشور دیگر میکند نه منطقهای که سالها تحت حاکمیت ایران بوده است.
محمدرضا پهلوی بیست بهمن ماه 1348 یعنی یک سال و 36 روز پس از مصاحبه مطبوعاتی در دهلینو، به اسدالله علم وزیر درباره خود گفته بود: بین خودمان باشد... به نظر تو در ادامه حل مسئله بحرین، آیا ما به مملکتمان خیانت میکنیم؟.... (علم در پاسخ میگوید): اینکه بگوییم بحرین بنابرحقوق قانونی از آن ماست، ما را بهجایی نمیرساند. اگر آن را با زور بگیریم، همیشه باری بر دوشمان خواهد بود و موردی برای اختلاف دائمی با عربها میشود. از آن گذشته بسیار گران هم خواهد بود، زیرا منابع نفتی بحرین در حال خشک شدن است..."(گفتوگوهای من با شاه، جلد 1، صفحه 201)
جوِّ حاکم بر دربار پهلوی و رضایت شاه به تجزیه بحرین، به مجلس شورای ملی هم کشیده شد و نمایندگان عضو فراکسیون حزب مردم و فراکسیون حزب ایران نوین، با استقلال بحرین موافقت کردند و تنها 4 نماینده عضو حزب پان ایرانیست که گرایشات ناسیونالیستی داشتند مخالفت کردند.
با تایید استقلال بحرین از سوی سازمان ملل و اعلام آن، ایران در همان ساعات اولیه استقلال بحرین را تبریک گفت! اگرچه شاید در نظر شاه بحرین نفت و مروارید نداشت اما در همان دوران بالغ بر سه میلیون و هشتصد هزارتن نفت از چاههای نفتی بحرین استخراج می شد. در کنار نفت، منابع آلومینیوم و فرآوری آن در کارخانه ها رتبه نخست تولید این محصول در خاورمیانه را نصیب بحرین کرده است.
منابع گاز بحرین نیز که شامل منطقه خوف که منطقه وسیعی در خلیج فارس است، حاوی 262 میلیارد متر مکعب گاز است و بیش از نفت برای بحرین اهمیت دارد. جدا از صنعت نفت و گاز و آلومینیوم و یا صنعت شیلات، قرار گرفتن این جزیره در قلب خلیج فارس، موقعیتی استراتژیک به آن داده است و از نظر نظامی در تامین امنیت منطقه اثرگذار است.
همچنین وجود چشمه های آب شیرین با توجه کم آبی کشورهای حاشیه خلیج فارس، بر اهمیت موقعیت جغرافیایی این جزیره افزوده است.
عدم اصرار شاه بر پذیرش حق حاکمیت تاریخی ایران بر بحرین، علاوه بر اینکه موجب خدشه بر غرور ملی شد، حق ساکنان آن سرزمین که اکثریت فارسی زبان و شیعه مذهب بودند را نادیده گرفت چراکه قرار بود سازمان ملل با همهپرسی از مردم بحرین استقلال یا الحاق آنان به سرزمین اجدادی را مطلع شود اما نماینده سازمان ملل بهجای همهپرسی سراغ نظرخواهی رفت و نظر چند طایفه مبنی بر استقلال بحرین و سپردن حکومت آنجا به آل خلیفه را مبنای نظر خود قرار داد و حتی محمدرضاشاه نسبت به این مسئله نیز اعتراضی نکرد و رژیم پهلوی از موقعیت اقتصادی و راهبردی یکی از جزایر مهم خلیجفارس چشمپوشی کرد.
ارسال نظرات